پس از بيست و شش سال، دوباره آنها كه در حاشيه اند، آنها كه كامروايان به حاشيه راندهاندشان يا فراموششان كردهاند، خسته و دلزده از پيش و اميدوار به آينده چيزی میخواهند. چيزی بسيار اندك. سهمشان را از يك زندگی سالم میخواهند. عدالت، بهرهمندی حداقلی، نترسيدن از سياهی فردای هر روز، امنيت، اينها چيز زيادی نيست. اما ما كه حتا اگر بهرهمند هم نبوديم دست كم رانده و در حاشيه هم نبوديم، اينها را ناديده گرفتيم. چه رسد به آنها كه بهرهمند بودند و غارتگر بودند و باز هم بيشتر میخواستند. اين كه میگويم «ما» يك سرشت جمعی را میگويم. اگر نه، همآن زمان هم میديديم كه كسانی هم از ميان هماين ما گفتند و ديگران نشنيدند.
اين قسمتي از يادداشت کوروش بود. خيلي خوب نوشته.... کوروش، دستت درد نکند برادر... من که لذت بردم.
1 Comments:
بهت لینک دادم. تو هم بده!
Post a Comment
<< Home