<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d11781459\x26blogName\x3d%5Babout:blank%5D\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://mansoori.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://mansoori.blogspot.com/\x26vt\x3d-3974900993112422908', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Monday, July 03, 2006

قطعا قسمت اعظمي از موفقيت نسبي احمدي ن‍ژاد در انتخاب مديراني بوده است كه كپي برابر اصل خودش هستند. اين قضيه را خصوصا كساني كه به نحوي در محيط هاي دولتي سر و كار دارند خوب درك ميكنند.
دست كم در دانشگاه ما كه داستان بدين منوال است.

يكي از مقالات من در يكي از كنفرانس هاي بين المللي در امريكا مورد پذيرش قرار گرفته. من كه البته اميد اين را نداشته و ندارم كه بتوانم براي ارائه به فيلادلفيا بروم، ولي فقط براي براي چاپ مقاله در كتابچه كنفرانس هم مبلغي به عنوان ثبت نام بايد پرداخته شود.
امروز كه با استاد راهنمايم مشورت كردم سه راه پيشنهاد داد:
اول اينكه دانشگاه كلا مبلغ را به عنوان شركت در مجامعه پرداخت كند. دوم اينكه از سهم پايان نامه خودم مبلغ پرداخت شود و سوم اينكه از مبلغ grant متعلق به استاد اين مبلغ پرداخت شود. تقريبا مطمئن بودم كه يكي از اين سه راه نتيجه مي دهد. با همين اميد بود كه رفتم خدمت معاونت محترم امور پژوهشي دانشگاه در ساختمان رياست.

من البته از آنجايي كه دست كم دو ترم تحصيلي با شخص آقاي رييس جمهور درس تخصصي داشته ام به ايشان و امثال ايشان عادت دارم ولي اين معاون ديگر نور علي نور بود.

حضرت آقا وقتي فهميد كه بنده مقاله ام در كنفرانسي در بلاد كفر مورد پذيرش واقع شده است با طمانيه خاصي پرسيد كه خب چرا نمي روي براي ارائه؟ و ادامه داد اگر شما و يا استاد راهنما براي ارائه بروند ما حمايت مي كنيم.
عرض كردم برادر، آنجا بلاد كفر است. در اينجا هم كه سفارت ندارند. كنفرانس هم كه يك ماه ديگر است. ويزا را چه كنيم؟
و دقيقا از همين لحظه تا 30 دقيقه بعد حضرت ايشان كه لباس پوشيدنش هم به رييس جكهورش مي مانست، در حال موعظه بود كه خب بفرماييد به دبير آن كنفرانس كه فشار بياورند به وزارت امور خارجه امريكا (و البته يك بار هم گفت با يك سناتور تماس بگيرند) تا ترتيب سفر شما را فراهم كنند.
من هم كه جواب دادم آخر يك استاد دانشگاه چگونه به وزارت امور خارجه فشار وارد كند؟
و ايشان هم گفت پس اگر نمي توانند، نامه بزن و مقاله ات را withdrawal كن (با همين لفظ). گفت آنها به استعدادهاي ما ايراني ها محتاجند ( منو مي گفتا!). آنها بايد براي دعوت ما تلاش كنند. چرا ما بايد براي ويزا تقاضا بدهيم. آنها هستند كه بايد براي ما تقاضاي ورود به كشورشان كنند و گفت و گفت و گفت ...

خلاصه نيم ساعت تمام در باب فضايل ما (البته دقيقا به من اشاره مي كرد!) و احتياج مجامع علمي دنيا به ما سخن گفت. بنده خدا فكر مي كرد پشت تريبون مجلس است. جوري سخنراني مي كرد كه جلوي در اتاق 10-15 نفري جمع شده بودند.
و البته بنده هم بعد از كمي بحث، با آرامش خاطر كامل اتاقش را ترك كردم. دست كم براي من كه اين گونه رفتار ديگر عادي شده است. بنده خدا به غول كه شبيه نبود. به رييس جمهورش شبيه بود...

1 Comments:

At 6:15 PM, Blogger Unknown said...

migam in moshkele credit cardet hal shod. Age na ye email bezan bande dar khedmatam. Bebakhshid dir khabar midam.

 

Post a Comment

<< Home