<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar/11781459?origin\x3dhttp://mansoori.blogspot.com', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Thursday, June 09, 2005

چند دقیقه پیش فیلم تلیغاتی گفتگوی دو نفره حجاریان و معین پخش شد.

در تمام طول فیلم حسی که داشتم شبیه همان حسی بود که هشت سال پیش هنگام پخش گفتگوی تلیغاتی خاتمی با حجت داشتم. در آن شب در تمام طول فیلم این نگرانی را داشتم که آیا مردم از این لغات و مفاهیمی که خاتمی مطرح کرد اصلا چیزی سرشان می شود که خوششان بیاید و یا نیاید؟

امشب هم حس من شبیه همان حس بود. منتها با شکلی دیگر. همه اش به این فکر ی رکدم که آیا این مردم با این حافظه تاریخی کوتاه مدتشان حجاریانی را به ياد می آوردند؟ یا اصلا این نحو شکسته شکسته حرف زدن حجاریان چه بازخوردی دارد؟ این کارگردان بی سلیقه را هم بگو که آمده بود و زیر نویس ها را هم با رنگ سفید گذاشته بود. نکند مردم نتوانسته باشند آن حرف ها را بخوانند؟

در هر صورت فیلم خیلی سریع تمام شد. درست در نقطه ای که آدم داشت به معین عادت می کرد. من که با معین از نزدیک به بحث نشسته ام این نتیجه را گرفته ام که صحبت با معین خیلی چیز ها را برایت تغیر خواهد داد. حال نمی دانم این گفتگوي کوتاه و ناقص که در آن خیلی سوالات هم مطرح نشد چقدر می تواند در راضی کردن مردمی که اصلا معین را نمی شناسند تاثیر داشته باشد. امیدوارانه باید بگویم خیلی...

تکمله: راستی، یک چیز یادم رفت بگویم. دیدن آن وضعیت رقت انگیز حجاریان، خصوصا وقتی صحبت از «صبح امروز» و « دانستن حق مردم است» هم به میان آورد، مرا برای لحظاتی به گذشته ام برد. لحظاتی در آن بعد از ظهر تلخ که لم داده بودم پای تلویزیون و از اخبار ساعت دو خبر ترور او را شنیدم. بعد از ظهری که بعد از آن را کنار بیمارستان سینا طی کردم. جایی که تا آن روز نرفته بودم و بعد از آن هم دیگر نرفتم. چه لحظات سختی بود جدا. آن تیر هنوز هم بر دل من نشسته... چه روز هایی را گذراندیم ما در این سال ها...

1 Comments:

At 12:34 AM, Blogger هادی said...

واقعا تاثیر گذار بود . جانباز اصلاحات پایه گذار اصلاحاتی جدید

 

Post a Comment

<< Home